سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا

تاریخ14/6/1391 روز سه شنبه

ساعت6:30صبحونه رو خوردیم وحرکت کردیم.حالم خیلی بد بود،اصلا دوست نداشتم برگردم،اصلا باورم نمیشد که 8روز به این تندی تموم شد.انقدر حالم بد بود که هی از مامانم میپرسیدم واقعا تموم شد؟مامانمم میگفت آره همش گذشت...

توی راه برگشت به حوریه گفتم تا به امیرمحمد بگه با گوشیش از کل کاروان فیلم بگیره وبعد برامون بلوتوث کنه،چون شارژ دوربین مون تمو شده بود.بعد از تموم شدن فیلمبرداری بهش گفتیم برامون بلوتوث کنه گفتن چون فیلمش زیاده نمیشه بلوتوث کرد براتون میریزم تو سی دی بهتون میدم.(ولی الان12ماه شد ولی هنوز خبری از سی دی نیست...).

نزدیکای ساعت4صبح بود که رسیدیم به تهران وحسینیه شهدای بسیج. توی اتوبوس از همه کاروانیا خداحافظی کردیم و حلالیت طلبیدیم و راهی خونه هامون شدیم.نیم ساعت وایسادیم تا محمد وعلی آقا بیان دنبالمون.

(ایشالا یه بار دیگه قسمت مون بشه باهم بریم کربلا.الهی آمین.)

پایان 



[ یکشنبه 92/6/10 ] [ 2:37 عصر ] [ ن.حیدری ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

Varzesh3.com ورزش سه

Varzesh3.com ورزش سه

چت روم

قالب وبلاگ

چت روم

قالب وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

دریافت کد پیغام خوش آمدگویی



کد ساعت فلش


چت | قالب وبلاگ

گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

ابزار امتیاز دهی