خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی
وسط راه اما ازعشق،یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته توی پاییز باغریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جداشی
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه ،
بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه
خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت ،
اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت
خیلی سخته بودن تو واسه اون بشه عادت
دیگه بوسیدن دستات واسه اون بشه عبادت
خیلی سخته بری یکشب واسه چیدن ستاره ،
ولی تا رسیدی اونجا ببینی روزشد دوباره:(
مریم حیدرزاده/از کتاب برای هیچکس
[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 6:2 عصر ] [ ن.حیدری ]